والدین به تربیت دینی کودک خود توجه داشته باشند
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۴۸۹۳۲
خبرگزاری فارس-الناز رحمتنژاد: در روزگار تیره جهل و نادانی بشر و در دنیای عقب افتاده حجاز، پیشوای گرامی اسلام به ارزش و اهمیت پرورش کودک توجه کامل داشته و وجود کودک و فرزند در روایات به«گل» تشبیه شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند:《الوَلَدَ الصّالِحَ رَیحانَةٌ مِن رَیاحینِ الجَنَّةِ ؛ فرزند صالح گُلی است از گُلهای بهشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وجه تشبیه فرزند به گُل این است که فرزند در سال های نخست زندگی، مخصوصا نوزادی از نظر ظاهری و جسمانی همانند گُلِ بهاری، جسمی دارد بس لطیف و نازک و روحی دارد با عاطفه و طراوت که نیاز شدیدی به حفظ و نگه داری دارد و اگر از او مواظبت نشود هر لحظه ممکن است لطافت و جذابیت خود را از دست داده به پژمردگی و زردی بگراید.
کودکان آسیب پذیرترین گروه در هر جامعه ای هستند، بنابراین نباید از نیازهای آنها به سادگی عبور کرد. چنانچه در جهان متمدن امروز شاهد از بین رفتن بسیاری از کودکانی هستیم که بر اثر بی توجهی والدین و نرسیدن به آنها، رشد کمّی و کیفی خود را از دست داده، دچار نارسایی جسمی و روانی می شوند. از این رو، هم از نظر وجدان و شرع و هم بر اساس عرف مردم، توجه جدی به تربیت فرزند و تامین نیازهای او در این شرایط حساس ضروری به نظر میرسد. در جهان امروز، موضوع تربیت کودکان یکی از مسائل اساسی اجتماعی و از ارکان مهم سعادت بشر است. کشورهای بزرگ به منظور پرورش صحیح کودک، سازمان های بزرگی را تاسیس کرده اند و از کودکان در هر جنبه مراقبت علمی و عملی کرده اند. به طور خلاصه، کودک در نظر دنیای امروز فوق العاده مهم، محترم و کریم است.
۸ اکتبر برابر با ۱۶ مهرماه روز جهانی کودک در ایران است. اکنون این روز در نزدیک به ۱۵۰ کشور جهان برگزار میشود و روز آن با توجه به سنت ها و منطقه ها متفاوت است.
مناسبتهای تقویمی از جمله روز جهانی کودک فرصت خوبی است والدین به تربیت دینی کودک (اهتمام به رشد ایمان در کودک) توجه و اهمیت بیشتری قائل شوند.
در روزی که به نام روز جهانی کودک نام گذاری شده است، به این فکر میکنم که یکی از وظایف پدر و مادر پرورش ایمان در کودک است.
به موجب روایات اسلامی، پدران و مادران مسلمان موظف اند از دوران طفولیت، کودک را باایمان بار بیاورند و فطرت خدا پرستی را در روان وی بیدار کنند و از طریق عبادتهای تمرینی، کودک را به اطاعت از اوامر الهی وا دارند و در پرتو ارتباط با خداوند، او را انسانی باایمان و شایسته تربیت نمایند.
از نگاهی دیگر، پرورش ایمان و اخلاق پسندیده در روان کودک، یکی از حقوق فرزندان در آیین اسلام است و در این باره روایات بسیاری بیان شده است.
حضرت سجاد(ع) در ضمن بیان حقوق فرزند، فرموده است:《حق فرزندت این است که تو مسؤولی کودک را مودب و بااخلاق پسندیده پرورش دهی و او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی.》
پیشوای گرامی اسلام به مبانی ایمانی و تعالیم اسلامی برای کودکان به اندازه ای توجه کرده است که صریحا از پدران و مادرانی که به تربیت دینی کودکان خود بی اعتنا هستند، برائت و دوری جسته و آنان را وابسته به خود ندانسته است. در حدیث دیگری بیان شده است رسول اکرم(ص) به بعضی از کودکان نظر افکند و فرمود:《 وای به فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان》عرض شد:《 یا رسول الله وای از پدران مشرکشان؟》 فرمود:《 نه، از پدران مومنشان که به فرزندان خود، هیچ یک از فرایض دینی را نمی آموزند و به ناچیزی از امور مادی درباره آنان قانع هستند. من از این مردم بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.》
ریموند بیچ در کتاب ما و فرزندان ما میگوید:《 بدون تردید، تعلیمات اخلاقی و مذهبی بیش از سایر مسائل بر عهده خانواده است ... نخستین تصویری که کودک از خدا در ذهن خود ترسیم می کند، از روابطش با پدر و مادر سرچشمه میگیرد و همچنین نخستین آگاهی او درباره اطاعت و بخشندگی و راستی، به طرز عمل خانواده بستگی دارد و همه این مسائل باید در نخستین سالهای کودکی انجام پذیرد؛ زیرا در این سال هاست که ذهن کودک بهتر از مواقع دیگر برای ضبط آنچه درک میکند، آمادگی دارد. آنها موظف اند خدا را با همه نیکی و نیرو با همه اراده و بزرگی، به فرزندان خود بشناسانند.》
مسؤولیت پدران و مادران به اداره زندگی مادی و مراقبتهای جسمانی از کودکان منحصر نیست، پرورش اخلاقی و ایمانی آنها نیز به عهده والدین است. در نظر اسلام، ادب و تربیت فرزندان از تامین حوائج جسمانی آنان ارزنده تر است. تامین غذا و جلب لذایذ بین انسان و حیوان مشترک است؛ اما چیزی که مایه برتری بشر بر حیوانات است، روابط روحانی با خداوند و رسیدن به کمالات عقلی و عاطفی است.
بدون تردید، ممارست در عبادتهای بدنی، در حالت خضوع و دعا در پیشگاه خداوند، عامل بزرگی برای نورانیت جان و تحکیم مبانی ایمان است.
برای اینکه کودکان از آغاز مومن و خداپرست تربیت شوند، لازم است بین جسم و جان آنها نیز از نظر ایمانی هماهنگی برقرار باشد؛
به همین دلیل، اسلام از طرفی پدران و مادران را مکلف کرده است فرزندان را به خدا متوجه کنند و به آنان خداپرستی و تعالیم دینی را بیاموزند و از طرف دیگر، دستور داده است کودکان را به نماز و عبادات تمرینی وا دارند.
امام باقر(ع) در حدیث مفصلی وظایف اولیای کودکان را در سنین مختلف بیان فرموده است:《در سه سالگی کلمه توحید(لا اله الا الله) را به کودک بیاموزند. در چهارسالگی محمد رسول الله را به او یاد بدهند. در پنج سالگی رویش را به قبله متوجه کنند و به او بگویند که سر به سجده بگذارد. در شش سالگی کامل، رکوع و سجده صحیح را به او بیاموزند. در هفت سالگی به کودک بگویند: دست و رویت را بشوی و نماز بگذار.》
عبادت های تمرینی کودک، دعا و نیایش او در پیشگاه خداوند اثر درخشانی در روان او می گذارد. ممکن است کودک الفاظ و عبارت های نماز را نفهمد؛ ولی معنی توجه به خدا، راز و نیاز با خدا، استمداد از خدا و عرض دعا و تمنا در پیشگاه خداوند را در عالم کودکی خود درک می کند. امیدوار بار می آید، دلش به خداوند و رحمت نامحدود او مطمئن می شود و در باطن خویش، تکیه گاهی برای خود حس می کند.
آن حالت امیدواری و اطمینان و آن توجه به قدرت نامحدود الهی، بزرگ ترین سرمایه سعادت در تمام دوران زندگی او خواهد بود.
در مواقع سخت و در پیشامدهای ناگوار، می تواند از آن نیروی نهانی استفاده کند، به آن متکی و مطمئن باشد و در جزر و مد حوادث، با خاطری آرام شخصیت خود را حفظ کند.
حضرت یوسف، فرزند یعقوب پیغمبر است. این کودکِ محبوب، درس خداپرستی را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته و در دامن یعقوب کودک باایمانی با آمده بود. برادران بزرگ ترش به وی حسد بردند و تصمیم به آزار و اذیت او گرفتند.
کودک را با خود به بیابان بردند و پس از رفتارهای خشن و ناراحت کننده، به فکر قتلش افتادند. بعد از کشتنش صرف نظر نمودند، به چاهش افکندند و سرانجام کودک را به کاروان مصری به نام غلام بچه ای فروختند.
از کودک نه ساله ای که به چنین وضع سخت و موقعیت ناراحت کننده ای دچار شده است، جز اضطراب و جزع انتظار دیگری نیست؛ ولی ایمان در این کودک اثر عجیب و حیرت زایی گذارده است. موقعی که یوسف را از چاه خارج کردند و به غلامی معامله نمودند، یکی از حضار به وضع کودک رقت کرد و از روی رافت و مهربانی گفت:《نسبت به این کودک غریب نیکی کنید.》 یوسف که این جمله را شنید با اطمینان خاطر و آرامش روان گفت:《آن کس که با خداست گرفتار غربت و تنهایی نیست.》
انتهای پیام/ر
منبع: فارس
کلیدواژه: اسلام فرزند صالح
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۴۸۹۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ فرزندتان را به ربات آزمون دهنده تبدیل نکنید!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
قبلاً مطلبی با عنوان " آموزش فرزند یا فرزند کشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد و مقایسه ای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ الی ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت می پذیرد که به نظر نویسنده فاجعه بار است و در گذر زمان باعث فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکرده اش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده بود و کودکی اش به تاراج رفته بود! چند نکته به اختصار در باب این پدیده عرض می کنم:
۱. اگر پدران سنت زده ما خطاب به معلمان می گفتند " گوشت فرزندم مال تو استخوان اش مال من " ؛ این روز ها خیلی از والدین مجوز شدیدتر از این برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش